موضوعات داغ

نگاهی به کارنامه سینمایی محدود، اما درخشان «بیتا فرهی»

بیتا فرهی یکی از بازماندگان نسلی بود که به سینمای ایران رنگ پاشیدند. بیتا فرهی را با همان صدای باصلابت و سیمای مصمم خود وقتی به نام «مهشید» به عنوان اولین و متفاوت‌ترین زن سینما ظاهر شد و به مفهوم استقلال، آزادی‌خواهی و قوی بودن معنای دیگری بخشید به یاد بیاوریم. آن هم در آن سال‌ها که صحبت از آزادی‌های زنانه به نوعی تابو به شمار می‌رفت. حال که متاسفانه چند روزی است که این بازیگر درخشان سینما را از دست داده‌ایم بر آن شدیم تا فیلم دکور این هفته از چیدانه را به چند مورد از آثار بیتا فرهی اختصاص بدهیم. با ما همراه باشید.

لامینور

وقتی به کارنامه بیتا فرهی نگاهی بیندازیم چند اسم خاص نظرمان را جلب می‌کند. این بازیگر در طول دوران شغلی خود با کارگردان‌های فوق‌العاده‌ای نظیر داریوش مهرجویی، رخشان بنی اعتماد، مسعود کیمیایی و بهمن فرمان‌آرا کار کرده است. فیلم «لامینور» نیز آخرین اثر داریوش مهرجویی است که بر روی پرده سینما رفت و فرهی در آن نقش خاصی را ایفا کرد. در واقع بازی کردن نقش‌های خاص یکی از مهارت‌های خانم فرهی بود.

در چند سکانس از فیلم خانه «بیتا» را می‌بینیم که به عنوان یک رفیق همراه پا به پای نادی (با بازی پردیس احمدیه) می‌آید تا دیگران نتوانند دخترک را از ساز و آواز دور کنند. بیتا زنی میانسال و تنهاست که فرزندش به خارج از کشور مهاجرت کرده و حالا او مانده است و این خانه درندشت.

در فیلم بیتا زنی متجدد و امروزی جلوه داده می‌شود که خلقیات خونگرم و مهربان او با فضای گرم و صمیمی خانه‌اش کاملا مطابقت دارد. علاقه بیتا به ساز و موسیقی را می‌توانیم در اکسسوری‌ها و دکوراتیورهای خانه او هم ببینیم و قاب عکس‌های خانوادگی که در جای جای خانه دیده می‌شوند علاقه و وابستگی این زن به خانواده‌اش را بیان می‌کند. بیتا فرهی که با نام اصلی خود در این رول ایفای نقش کرد چیزی نزدیک به شخصیت اصلی خود را به نمایش گذاشت: زنی مهربان، اصیل و صمیمی با افکار مدرن و امروزی.

دوران عاشقی

در فیلم دوران عاشقی نیز بیتا فرهی کاراکتری را به نمایش می‌گذارد که در سینمای او تبدیل به یک «تیپ» شده است: زنی هنرمند، زنده و مستقل. روحیات فرهی در دوران عاشقی به عنوان مادر میترا (مینا وحید) کاملا از چیدمان خانه‌اش پیداست و طراح صحنه توانسته با یک دکوراسیون همه چیز تمام کاراکتر را به مخاطب معرفی کند.

برخلاف خود میترا که طرفدار سادگی است مادر هنرمندش در طوفانی از رنگ و هنر زندگی میکند. مادر میترا که زنی هنرمند و هنر دوست است به ترکیب زیبایی در سبک دکوراسیون خانه‌ی خود پی برده و در آن بسیار موفق واقع شده است. ترکیب سبک سنتی ایرانی و مدرنیته ترکیب بسیار دلنشینی است که برای ذوق و شوق هنرمندانه بسیار لذت بخش خواهد بود. استفاده از طرح‌های سنتی ایرانی برای مبلمان و همچنین دیوارهای طرح آجری، فضایی ایرانی سنتی را برای مخاطب فراهم کرده اند. از طرفی استفاده از تک فرش‌ها و گلدان‌های مینیمال، سبک مدرن را در خانه‌ی او زنده کرده و ترکیب این دو سبک را به ترکیبی موفق تبدیل نموده است.

خون بازی

بیتا فرهی در فیلم خون بازی یک بازی درخشان و به یاد ماندنی را بر جای گذاشت. این فیلم که یکی از آثار ماندگار رخشان بنی اعتماد به شمار می‌رود یکی از فیلم‌های کم کاراکتر است که عواطف مادری را با کوچکترین جزئیات به تصویر می‌کشد. فرهی در خون بازی نقش مادر دختری معتاد را ایفا می‌کند که برای نجات جان دخترش از بلای اعتیاد پا به پای او در این مسیر گام برمی‌دارد.

سیما (بیتا فرهی) به همراه دخترش سارا (باران کوثری) در یک مجتمع مسکونی در شمال تهران زندگی می‌کنند. تصاویری که از تهرانِ آن سالها به مخاطب ارائه می‌شود و انتخاب لوکیشن‌های هوشمندانه توسط تیم صحنه، احساسات جاری در فیلم را بسیار ملموس‌تر می‌کنند. سارا از ترک اعتیاد عاجز است، حس عجز در کنار یاس و ناامیدی باعث شده است تا او دنیای پیرامونش را خالی از رنگ، سرد و تاریک ببیند و به همین دلیل پس از مصرف آخرین بسته مواد، دست به خودکشی می‌زند. بنی اعتماد با حذف رنگ از تصاویر فیلم این حس ناامیدی را به مخاطب نیز القا می‌کند.

تهرانِ آن سال‌ها با آن برج‌های بلند سیمانی که فضایی خشک و سرد و تیره را به نمایش می‌گذارد، پنجره‌های لانه‌زنبوری که یادآور تنهایی و عدم ارتباط آدم‌هاست، بزرگراه‌هایی که به بی‌پناهی و ناامنی ختم می‌شوند و چشم‌اندازهایی دلهره‌آور، تصویری تلخ و البته واقعی از تهران امروز به دست می‌دهد. شهری خشن، بی‌روح، بی‌هویت، بی‌خاطره، فاقد حافظه تاریخی و بی‌ترحم. شهری که با فیلم‌برداری سیاه‌وسفید، چهره‌اش سنگی و سربی است.

سکانس‌های ابتدایی فیلم با دوربین روی دست در خانه سیما فیلمبرداری می‌شود. سیما زنی است که برای ادامه تحصیل همسر و دخترش را رها می‌کند و به دنبال پیشرفت و رستگاری شخصی می‌رود. زنی مستقل که با رفتن در پی آزادی، خانوده را متلاشی می‌کند. اصلا گویی چهره و استایل فرهی فقط به درد نقش زن‌های مدرن و متفاوت با زمانه خود می‌خورد.

تیم صحنه با قرار دادن یک کتابخانه بزرگ و یک میز مطالعه در مرکز دکوراسیون سعی بر آن دارد که سیما را زنی عاقل و روشنفکر معرفی کند. در کنار آن، وجود المان‌های سنتی و هنری بعنوان اکسسوری در دکوراسیون خانه سیما روحیات لطیف و شکننده او را به مخاطب می‌رساند. همچنین سرتاسر خانه از تابلوهای تک‌نفره و دونفره مادر و دختر پر شده که این موضوع نشانگر محبت و نزدیکی بین این دو شخصیت است. سیما با صلابت مادرانه سعی بر آن دارد تا دخترش را از لجنزار اعتیاد بیرون بکشد و در کنار آن نمی‌توانیم صدای شکستن و خرد شدن استخوان‌های مادری را که شاهد رنج و اندوه فرزندش است، انکار کنیم.

هامون

در دورانی که زنان سینمای ایران به جز چند مورد، هنوز هیچ تلاشی برای به دست آوردن آزادی و رهایی از سنت‌ها نمی‌کردند، مهشید (بیتا فرهی) در هامون زنجیرها را پاره کرد و بعنوان زن جنگجوی تاریخ سینما شناخته شد.

طراحی صحنه فیلم هامون که به دست ژیلا مهرجویی انجام شد بسیار متفکرانه شکل گرفت. شاید بتوانیم ادعا کنیم که این طراحی صحنه و لباس یکی از منحصربفردترین نمونه‌های زمان خودش بود. لباس‌های انتخاب شده نقش مهشید (با بازی بیتا فرهی) به شکل ماهرانه‌ای با ممیزی سخت دهه 60 و 70 جور در آمد.

داستان فیلم حول محور مردی به نام هامون (با بازی خسرو شکیبایی) است. هامون در زندگی شخصی خود با همسرش مهشید اختلاف دارد و زندگی این دو به دلیل مشکلات روحی هامون در حال فروپاشی است. هامون هزاران نقطه ضعف دارد و در وضعیتی بیمارگونه به سر می‌برد. او در فیلم مهرجویی مصداق بارزی از «روشنفکرِ به بن‌بست رسیده» است.

افکار پیچیده و درونیات بغرنج هامون دنیای بیرون او را هم به آشفتگی کشانده و این شلختگی ذهنی و پریشان حالی در نوع طراحی صحنه نیز بروز کرده است. به گونه‌ای که در بسیاری از سکانس‌ها شاهد یک دکور بهم ریخته و پر هرج و مرج هستیم و مخاطب با دیدن این صحنه‌ها ناخودآگاه آشوبی که در زندگی این زوج برقرار است را لمس می‌کند.

هامون و مهشید نماد روشنفکران زمان خود هستند. خانه آن‌ها یک خانه کاملا ایرانی و دهه هفتادی است و  قرار دادن یک کتابخانه بزرگ در خانه می‌خواهد سطح فرهنگی این زن و مرد را به رخ مخاطب بکشد. اما چه فایده که این دو در دنیای شخصی خود هیچ نیستند جز انسان‌هایی گمگشته، ندانم‌کار و ناسازگار که بلد نیستند عاشق باشند. استفاده زیاد از رنگ سفید در طراحی لباس و دکوراسیون خانه نشانگر پاکی یک عشق است که در کشمکش روزمرگی‌ها مظلوم واقع شده و محکوم به مرگی هولناک است.

پارک وی

باز هم ژیلا مهرجویی و باز هم بیتا فرهی در نقش یک زن مایه‌دار بالاشهری که این بار در سِمَت مادر یک پسر روان‌پریش واقع شده است. این بار دیگر معلوم نیست فلور (بیتا فرهی) مانند سیمای خون بازی مادری دلسوز است یا زنی که بر روی جنایت‌های پسر مجنونش سرپوش می‌گذارد.

داستان از این قرار است که جوانی به نام کوهیار که از بیماری روانی رنج می‌برد و همراه مادرش زندگی می‌کند، در یک مکان عمومی با دختری به نام رها آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. اما از نخستین روز به آزار این دختر می‌پردازد و او را به شدت محدود می‌کند، به نحوی که دختر از تمامی ارتباط‌های اجتماعی دور می‌ماند و در نهایت همه چیز به خون کشیده می‌شود.

عمارت فوق لوکس فلور و پسرش گویای ثروت بی‌پایان این خانواده است. فلور با آن تیپ عجیب و غریب و لوکس‌نمایی که در سکانس‌های مختلف ظاهر می‌شود نمادی از یک زن ثروتمند است که سعی دارد جلوی فروپاشی روانی فرزندش را بگیرد، غافل از آن که خود نیز از بویی از سلامت روح و روان نبرده است. قرار گرفتن تماشاگر برای اولین بار در این خانه رعب‌انگیز قرمز و روبرو شدن با یک مادر و پسر کاملا روانی حس وحشت برق‌آسایی را به فضای فیلم منتقل می‌کند.

استفاده از رنگ‌های سرد در دکوراسیون خانه به تیرگی و اضطرابی که در فیلم جاری است کمک می‌کند و شیوه طراحی فضا مانند سقف بلند، پنجره‌های بزرگ با میله‌های زندان‌وار، اکسسوری‌های لوکس و استفاده زیاد از نورپردازی زرد و قرمز به بیننده این حس را القا می‌کند که در این خانه وحشت‌آور بی سر و ته گم شده است. جالب است بدانید «پارک وی» از آن دسته فیلم‌هایی‌ست که بر اساس واقعیت شکل گرفته است.

بیتا فرهی با بر عهده گرفتن نقش‌های خاص قابلیت‌های بی‌نظیرش را برای سینمای ایران به یادگار گذاشت. او حضوری محدود اما موثر داشت و تا آخرین اثری که در آن به نقش‌آفرینی پرداخت،  درخشید و ماندگار شد. روحش شاد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا