هنرمند عاشق محیطزیست، منظرهها را میبافد.
ترکیب صنایع دستی و اکولوژی ایدهای است که در کارهای الکساندرا کهایگلو (alexandra kehayoglou) دیده میشود. این هنرمند مناظر و فضاهایی از زمین را در فرشهای دستبافت به نمایش میگذارد. در این مطلب نمونههایی از این کارها را ببینید.
هنرمند منظرههای دستبافت
مادر بزرگ الکساندرا کهایگلو شرکت بافندگی را تاسیس کرده بود که باعث گرایش این هنرمند آرژانتینی به این هنر شد. او در مصاحبهای به دیزاین بوم میگوید: من با مادربزرگ پدریام ارتباط برقرار میکردم، زنی خشن که هرگز او را ندیده بودم. او موفق شد چهار فرزند بزرگ کند و شرکتی را با ماشین بافندگی تأسیس کرد. میدانستم یک چیزی آنجا هست، حس خوبی داشتم. مثل کشف یک دوست صمیمی بود. چیزی اجدادی در من بیدار شد و همه چیز شروع به معنا کرد.
معنایی در آثار هنری الکساندرا
این هنرمند آرژانتینی رویه خود را در استفاده از مواد موجود و منابع موجود برای خلق مناظر پیچیده بافته شده که علفزارها، مزارع و زمینهای در حال ناپدید شدن را به تصویر میکشد، ریشه کرده است. صنایع دستی او به یک فریاد نمادین علیه جنگلزدایی و تخریب و فراخوانی برای آگاهی از محیطزیست تبدیل شده است. او میگوید: «من معتقدم که هنر میتواند یک آینه باشد و سعی میکنم با کارم انسانیت را در ارتباط با منظره منعکس کنم. بنابراین، فرشهای من ابزاری برای مستندسازی جنبههای «کوچک» زمین شدند.
الکساندرا میگوید: من همیشه ایده خود را از چیزها و دیدگاه شخصی داشتهام. من از سن بسیار پایین با حیوانات و گیاهان ارتباط برقرار کردم و هنر و بیان خود همیشه پناهگاهی بود که میتوانستم در آن بیحرکت بمانم. سکوت و دروننگری همیشه مکان امنی بود. من با این فکر بزرگ شدم که میتوانم هرکسی که میخواهم بشوم.
ارتباط اکولوژی و هنر فرشبافی
همیشه این صدا در من وجود داشته است. یکی که زمزمه میکند، «از اینجا» و وقتی به دلایلی مسیر را گم میکنم – شروع به فریاد زدن میکند، «از اینجا! از اینجا!» این باعث شد که در این مسیر متمرکز بمانم. باید یک مسیر شخصی میساختم. کار من و من که یک هنرمند هستم واقعاً به روش سنتی یا متعارف تناسب نداشت. من همیشه توسط یک حس اخلاقی بالا کشیده میشدم که با این صدای درونی مطابقت دارد. احتمالاً به همین دلیل است که در سنین جوانی شروع به نگرانی در مورد اکولوژی کردم. در دهه 90، ما شروع به کمپوست کردن زبالههای آلی کردیم. این در آن زمان در کشور من رایج نبود. من در خانه ای با باغ بسیار بزرگ، پس زمینه، جنگل، مزرعه – در حومه شهر، درست در کنار رودخانه به دنیا آمدم. حدس میزنم که این من را با چرخههای طبیعی و تنظیم گفتوگو با دنیای طبیعی مرتبط میکند.